ضعف ایمان و اراده


ضعف ایمان و اراده
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« یُحِبُّ الصَّالِحِینَ وَ لَا یَعْمَلُ عَمَلَهُمْ - وَ یُبْغِضُ الْمُذْنِبِینَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ» (نهج البلاغه حکمت 150)
« (از کسانى مباش که) صالحان را دوست دارد ولى عمل آنها را انجام نمى دهد و گنهکاران را دشمن مى شمارد ولى یکى از آنهاست »



توضیح قطره ای:
امام علیه‌السلام در این سخن حیکمانه به ضعف ایمان در برخی افراد اشاره دارد که آدم‌های نیکوکار را دوست دارند ولی خودش نیکوکاری نمی‌کنند و از دشمن بدش می‌آیید ولی رفتار و گفتارش به گونه‌ای است که انگار خودشان یکی از آنهاست.

این نوع رفتار در واقع نوعى تناقض در فکر و عمل است؛ از نظر تفکر عشق به صالحان دارند- لابد به موجب اعمال صالح آنها-؛ ولى از نظر عمل آنچه را بدان عشق مى‌ورزیده کنار مى‌گذارند. همچنین در نقطه مقابل به سبب اعمال ظالمان، عاصیان و فاسقان از آنها متنفر است، در حالى که در مقام عمل، همان اعمال انجام می‌دهد. ممکن است به آن شدت نباشد؛ ولى به هر حال با دیدى کلى عمل آنها هماهنگ با اعمال کسى است که از وى متنفرند. این تناقض به راستى عجیب، و نشانه ضعف ایمان و اراده و غلبه هواى نفس است.
در صحیفه سجادیه امام سجاد علیه السلام نیز در ضمن دعاى بیست و چهارم مى‌خوانیم: «لا تَجْعَلْنی مِمَّنْ یُحِبُّ الصّالِحینَ وَلا یَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَیُبْغِضُ الْمُسیئینَ وَهُوَ أحَدُهُمْ» «خداوندا مرا از آنها قرار نده که صالحان را دوست دارند ولى اعمال آنها را انجام نمى‌دهند و گنهکاران را دشمن می‌دارند ولى خودشان در عمل همچون آنها هستند».



ایمان بدون عمل


ایمان بدون عمل
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« یَنْهَى وَ لَا یَنْتَهِی وَ یَأْمُرُ بِمَا لَا یَأْتِی‏» (نهج البلاغه حکمت 150)
« دیگران را پرهیز مى ‏دهد اما خود پروا ندارد ، به فرمانبردارى امر مى ‏کند اما خود فرمان نمى ‏برد»


توضیح قطره ای:
امام علیه‌السلام در این سخن حیکمانه به انسان‌هایی اشاره دارد که دیگران را نهی می‌کنند اما خودش نهی‌پذیر نیست، دیگران به کار خوب هدایت می‌کند اما خودش انجام نمی‌دهد.
بدیهی است اگر انسان کسی را به چیزی امر کند به یقین به سبب آثار خوب و برکات آن است. با این حال اگر عاقل باشد چرا خودش از آن بهره نگیرد و اگر دیگری را از کاری باز می‌دارد لابد به سبب زیان‌های آن است، با این حال چرا خودش پرهیز نکند. آیا این بی‌توجهی دلیل بر آن نیست که ایمان درستی به گفته‌های خود ندارد؟
خدای سبحان در مقام سرزنش این گونه افراد می‌فرماید:
« أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» (بقره/44)
«آیا مردم را به نیکى (و ایمان به پیامبرى که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت مى‏ کنید، اما خودتان را فراموش مى‏ نمایید؛ با اینکه شما کتاب (آسمانى) را مى ‏خوانید! آیا نمى ‏اندیشید؟!».


ساده زیستی مؤمنانه و آگاهانه


ساده زیستی مؤمنانه و آگاهانه
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَلْیَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً‏» (نهج البلاغه حکمت 112)
« هر کس ما اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را دوست بدارد، پس باید فقر را چونان لباس رویین بپذیرد»



توضیح قطره ای:
امام علیه‌السلام در این سخن حیکمانه، پیروان خویش را به ساده زیستی مؤمنانه و آگاهانه سفارش می‌کند.

«جلباب» به لباسى مى‌گویند که تمام بدن یا قسمت عمدة آن را بپوشاند؛ چادر یا مانند آن.
در این که چه رابطه‌اى میان محبت اهل بیت و پوشش فقر است، تفسیرهاى مختلفى شده که از میان همه آنها سه تفسیر زیر از همه مناسب‌تر است:
1- به مقتضاى «اَلْبَلاءُ لِلْوِلاءِ»؛ بلاها به سراغ دوستان خدا مى‌روند و همچین به مقتضاى حدیث امام صادق علیه‌السلام: «إنَّ أشَدَّ النّاسِ بَلاءً اَلاْنْبیاءُ ثُمَّ الَّذینَ یَلَوْنَهُمْ ثُمَّ الاْمْثَلُ فَالاْمْثَلُ» (کافی ج2 ص252) «گرفتارى‌ها و مشکلات بیش از همه دامان پیامبران را مى‌گیرد سپس کسانى که به دنبال آنها هستند سپس نیکان یکى پس از دیگرى»
افرادى که به امام علیه‌السلام - که مجموعه‌اى از فضایل انسانى و برکات معنوى و الهى است- عشق بورزند در صف اولیا قرار مى‌گیرند و به حکم این که مقرب‌ترند جام بلا بیشترشان مى‌دهند که هم آزمونى است براى آنان و هم وسیله‌اى است براى ترفیع درجاتشان.
2- کسانى که به امام عشق مى ورزند یا حب به اهل بیت دارند باید فقر به معناى سادگى زندگى را پیشه کنند؛ همان فقرى که پیغمبر اکرم درباره آن مى‌فرمود: «اَلْفَقْرُ فَخْرى وَ بِهِ أفْتَخِرُ عَلى سایِرِ الاْنْبِیاءِ» (بحارالانوار ج69 ص32) «فقر مایه افتخار من است و با آن بر سایر پیامبران افتخار مى‌کنم» این تعبیر اگر به معناى فقر «فقر الى الله» نباشد به معناى ساده زیستن و قانع به زندگى خالى از هرگونه زرق و برق و تجمل بودن است. پیروان این مکتب نیز مانند پیشوایانشان باید به چنین زندگى‌اى قانع باشند.
3- دشمنان اهل بیت به ویژه بنى امیه و پس از آنها بنى عباس در صدد بودند که هر کس را پیرو این مکتب و عاشق این پیشوایان ببینند از هر نظر در فشار قرار دهند تا آنجا که حتى از نظر معیشت نیز در تنگنا واقع شوند.
از این گذشته ولاى اهل بیت همان ولاى حق است و طرفدار حق در هر عصر و زمان مورد تهاجم طرفداران باطل که عِده و عُده آنها غالبا کم نیست واقع مى‌شود.
تاریخ اسلام نیز نشان مى‌دهد کسانى که طرفدار پیغمبر اکرم یا پیشوایان معصومین علیهم‌السلام مى‌شدند از طرف دشمنان در فشار شدید قرار مى‌گرفتند داستان شعب ابى طالب و ابى‌ذر و مشکلاتى که معاویه و عثمان براى او فراهم کردند تا آنجا که مظلومانه در بیابان محروم «ربذه» در شدیدترین فقر جان به جان آفرین سپرد، نمونه‌اى از این دست است.

 



قناعت در دنیا

 

 

قناعت در دنیا
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« إِنْ أُعْطِیَ مِنْهَا لَمْ یَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ یَقْنَعْ‏» (نهج البلاغه حکمت 150)
« اگر«نعمت‏ها» به او برسد سیر نمى‏شود، و در محرومیّت قناعت ندارد»

توضیح قطره ای:
امام علیه‌السلام در این سخن حیکمانه به قانع و شاکر بودن انسان برای رسیدن به سلامتی روحی و جسمی باید به آنچه دارد قانع باشد و نیازهای خود را به مقداری بسنده کند که اسیر و دلبسته آن نشود.
در زندگى قانع باش. اگر گرفتار محرومیت شدى صابر و اگر مواهب الهى شامل حالت شد شاکر باش. نه مانند دنیاپرستان که هرگز از دنیا سیر نمى‌شوند و هرقدر بیشتر از مواهب دنیا در اختیارشان قرار بگیرد تشنه‌تر مى‌گردد.
در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام صلى الله علیه و آله می‌فرماید:
«القَناعَةُ راحَةٌ» (أعلام‌الدین ص341)
«قناعت، آسودگى است».
در حدیثى از امام صادق علیه‌السلام آمده است:
«مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى یَقْتُلَه» (کافی ج2 ص136 ح24)
«مَثَل دنیا همچون آب شور دریاست که هر قدر تشنه‌اى از آن بیشتر بنوشد بیشتر گرفتار عطش مى‌شود تا او را در کام مرگ فرو برد».




متظاهران به دین


متظاهران به دین
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« یَقُولُ فِی الدُّنْیَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِینَ-  وَ یَعْمَلُ فِیهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِینَ‏» (نهج البلاغه حکمت 150)
« در دنیا چونان زاهدان، سخن مى‏گوید، اما در رفتار همانند دنیا پرستان است»

توضیح قطره ای:
امام علیه‌السلام در این سخن اشاره دارد به اینکه، میان سخن و عمل دربارة تجملات و جاذبه‌های دنیا و رغبت در آن تناقض نباشد؛ آنگونه که ریاکاران و متظاهران به دین و خالی از دیانت و پاکی از آن سخن می‌گویند.
خدای سبحان می‌فرماید:
«یَا‌أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَاتَفْعَلُونَ* کَبُرَ مَقْتًا عِندَاللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَاتَفْعَلُونَ» (الصف/2و3)
« اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چرا سخنى مى‏گویید که عمل نمى‏کنید؟! * نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى بگویید که عمل نمى‏کنید!».
خداى سبحان از همه اعمال انسان بیش از همه از این عملش سخت به خشم مى‌آید که چیزى را بگوید که بدان عمل نمى‌کند، چون این خود از نشانه‌هاى نفاق است. البته باید توجه داشت این که انسان چیزى را بگوید که بدان عمل نمى کند، غیر از آن است که عمل نکند به آنچه که گفته است، (گاهى ممکن است که انسان موفق نشود بدانچه قبلا گفته عمل کند، و یا رسما خلف وعده مى‌کند، و گاه مى‌شود که از اول که وعده مى‌دهد، بناى عمل نکردن به آن را دارد، قسم دوم نفاق است نه اولى) چون قسم اول ناشى از ضعف اراده و سستى همت است و اگر دیدیم کسى وعده مى‌دهد ولى در مقام عمل سست مى‌شود، و خلف وعده مى‌کند، مى‌فهمیم که انسانی سست عنصر و ضعیف الاراده است، و از چنین انسانى امید خیر و سعادت نمى‌رود. (تفسیر المیزان)
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:
«لا تَکونَنَّ مِمَّن یَهدِی النّاسَ إلَى الخَیرِ ویَأمُرُهُم بِالخَیرِ وهُوَ غافِلٌ عَنهُ» (مکارم الأخلاق/ ج2 ص 360)
«از کسانى نباش که مردم را به نیکى هدایت مى‌کنند و آنان را به نیکى فرمان مى‌دهند ، امّا خود، از آن غافل‌اند»





تأخیر توبه، ممنوع


تـأخـیر تـوبـه، ممــنوع
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« وَ یُرَجِّی التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ» (نهج البلاغه حکمت 150)
« و توبه را با آرزوهاى دراز به تأخیر می اندازد»



توضیح قطره ای:

امام علیه‌السلام در این حکمت پربار در جواب شخصى که موعظه و اندرزى از او خواست به سى مورد از رذائل اخلاقى اشاره کرده و با بیان شیوا و قریب به استدلال از آن نهى مى‌کند.
(از کسانى مباش که) توبه را با آرزوهاى دور و دراز به تأخیر مى‌اندازد.
اشاره به این که اگر گناه و لغزشى از انسان سر زد بلافاصله دست به دامن لطف الهى بزند و با توبه و استغفار به درگاه او باز گردد.
مبادا آرزوهاى دور و دراز مانع از توبه شود که هیچ کس اطمینان ندارد که یک روز دیگر و یا یک لحظه دیگر زنده است و درهاى توبه به روى او باز است. به همین دلیل در روایات زیادى از تأخیر توبه نهى شده است.
در حدیثى از رسول خداصلى الله علیه وآله مى¬خوانیم که خطاب به اباذر فرمود:
«إِیَّاکَ وَالتَّسْوِیفَ بِأَمَلِکَ فَإِنَّکَ بِیَوْمِکَ وَلَسْتَ بِمَا بَعْدَه» (بحارالانوار ج74 ص75 ح3) «از تأخیر توبه به سبب تکیه بر آرزوها برحذر باش، زیرا تو به امروز تعلق دارى نه به فردا»
در حدیثى از امام علىعلیه‌السلام مى‌خوانیم:
«إِنْ قَارَفْتَ سَیِّئَةً فَعَجِّلْ مَحْوَهَا بِالتَّوْبَةِ» (بحارالانوار ج74 ص210 ح1) «اگر گناهى مرتکب شدى براى محو آن با توبه شتاب کن».
 در حدیث دیگرى از آن حضرت آمده است:
«مُسَوِّفُ نَفْسِهِ بِالتَّوْبَةِ مِنْ هُجُومِ الاَْجَلِ عَلَى أَعْظَمِ الْخَطَر» (مستدرک والسائل ج12 ص130) «کسى که توبه را عقب مى‌اندازد در برابر هجوم مرگ در معرض خطر است».

 



امـید جــاهـــلانـه

 

امـیـد جــاهــلانــه
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
«لَا تَکُنْ مِمَّنْ یَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَیْرِ عَمَلٍ» (نهج البلاغه حکمت 150)
«از کسانى نباش که بدون عمل امید به سعادت اخروى دارد»



توضیح قطره ای:

امام علیه‌السلام در این حکمت پربار در جواب شخصى که موعظه و اندرزى از او خواست به سى مورد از رذائل اخلاقى اشاره کرده و با بیان شیوا و قریب به استدلال از آن نهى مى‌کند.
مرحوم علامه مغنیه در فى ظلال البلاغه می‌فرماید: انسان براى رسیدن به متاع حقیر دنیا بدون تلاش و سعى و کوشش هرگز به مقصود نمى‌رسد، پس چگونه براى رسیدن به نعمت‌هاى پرارزش الهى در آخرت .... مى‌تواند بدون سعى و کوشش برسد.
خداوند سبحان مى‌فرماید: «وَأَنْ لَّیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى» (نجم/39) «و این که براى انسان بهره ‏اى جز (حاصل) سعى و کوشش او نیست»
«وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى» (نجم/40) «و این که تلاش او به زودى دیده مى‌شود».
در آیة دیگری مى‌فرماید: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُاللهِ» (بقره/214) «آیا گمان کردید داخل بهشت مى‌شوید، بى‌آنکه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که سختى‌ها و زیان‌ها به آنها رسید، و آن چنان بى‌قرار شدند که پیامبر و افرادى که با او ایمان آورده بودند گفتند: پس یارى خدا کى خواهد آمد؟!».
رسول خدا صلى الله علیه وآله در حدیثى مى‌فرماید: «اَیُّها الناسُ اِنِّهُ لَیْسَ بَیْنَ اللَّهِ وَبَیْنَ أَحَد شَیْءٌ یُعْطِیهِ بِهِ خَیْراً أَوْ یَصْرِفُ بِهِ عَنْهُ شَرّاً إِلاَّ الْعَمَلُ الصالِحُ لاَ یَدَّعِی مُدَّع وَلاَ یَتَمَنَّ مُتَمَنّ أنَّهُ یَرْجوُا إِلاَّ بعَمَل وَرَحْمَة وَلَوْ عَصَیْتُ هَوَیْتُ اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ ثَلاثا» (ارشاد مفید ج1 ص182) «اى مردم! میان خدا و بین هیچ کس چیزى نیست که به وسیله آن خیرى به کسى برساند یا شرّى را از او دفع کند مگر عمل صالح (تنها وسیله جلب خیرات و دفع آفات همین است، بنابر این) هیچ کس ادعا نکند و آرزو نداشته باشد که اهل نجات است مگر به عمل (صالح) و رحمت الهى. من هم اگر عصیان پروردگار کنم سقوط خواهم کرد. سپس رسول اکرم صلى الله علیه وآله سه بار این جمله را تکرار کرد: خداوندا آیا من ابلاغ کردم؟».
 تنها وسیله نجات، عمل صالح است و این پاسخى است براى آنها که تصور مى‌کنند تنها با ذکر شهادتین و اظهار اسلام و به جا آوردن نماز و روزه و خواندن بعضى از ادعیه و توسلات و یا حتى تنها با شرکت در یک مجلس عزادارى اهل نجات خواهند شد، هرچند زندگى آنها سراسر آلوده گناه و معصیت باشد.



ضرورت خودشناسی


ضرورت خودشناسی
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« هَلَکَ امْرُؤٌ لَمْ یَعْرِفْ قَدْرَهُ» (نهج البلاغه حکمت 149)
« آن کسى که قدر خود را نشناسد هلاک مى شود»

 

توضیح قطره ای:
امام علیه السلام در این کلام نورانى کوتاه و پرمعنایش به افرادى که از حدّ خود تجاوز مى کنند هشدار مى دهد.
یکى از عمیق ترین غرایز انسان، دوست داشتن خویشتن است و چه بسا که بر اثر آن انسان ارزش و جایگاه خود را گم مى کند جنبه هاى مثبت خویش را بسیار بیش از آنچه هست مى پندارد و حتى گاهى جنبه هاى منفى خود را مثبت تلقی می کند.
به همین دلیل بر جاى خود تکیه نمى کند، بلکه خود را در جایى قرار مى‌دهد که شایسته آن نیست و در آنجا گاه سخنانى مى‌گوید که دین و دنیاى او را بر باد مى‌دهد، آبروى او را مى‌ریزد، سرچشمه مفاسدى در جامعه مى‌شود که نتیجه همه آنها هلاکت معنوى و مادّى است.
جمله معروفى در میان دانشمندان شهرت یافته: «رَحِمَ اللهُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَلَمْ یَتَجاوَزْ حَدَّهُ» «خدا رحمت کند کسى را که قدر و منزلت خویش را بشناسد و از حدّ خود تجاوز نکند».
امام علیه السلام در جمله دیگری چنین فرموده‌اند: «هَلَکَ مَنِ ادَّعَى، وَخابَ مَنِ افْتَرى، مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ وَکَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلاً أَلاَّ یَعْرِفَ قَدْرَهُ» (خطبة/16) «آن کس که به ناحق ادعایى کند هلاک مى‌شود و آن کس که با دروغ و افترا مقامى را طلب کند محروم مى‌گردد و به جایى نمى‌رسد و آن کس که (با ادّعاهاى باطل) به مبارزه با حق برخیزد و در برابر آن قد علم کند هلاک خواهد شد و در نادانى انسان همین بس که قدر خویش را نشناسد».
بنابراین اگر انسان جایگاه خود را درست نشناسد و شخصیت خویش را با ثروت و مقام معاوضه کند و در هوا و هوس‌ها و شهوات غوطه‌ور شود و از رسیدن به مقام قرب الهى بازماند خود را هلاک کرده است، چرا که قدر خود را نشناخته است.


اختلاف، آفت اندیشه


اختلاف، آفت اندیشه
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
« الْخِلَافُ یَهْدِمُ الرَّأْیَ » (نهج البلاغه حکمت 215)
« اختلاف، نابود کننده اندیشه است»



توضیح قطره ای:
اختلاف، سرچشمه همه بدبختى هاست. هیچ قوم و ملتى نابود نشدند مگر بر اثر اختلاف و هیچ جمعیتى پیروز و کامیاب نگشتند مگر در سایه اتفاق.
 کلام حکیمانه بالا دو تفسیر مى تواند داشته باشد:
نخست این که گاهى عده¬اى بر سر موضوع مهمى تصمیم گیرى مى کنند؛ ولى ناگهان فرد یا افرادى نظر مخالفى ابراز مى کنند و تصمیم گیرى پیش گفته را به هم مى زنند و کار ابتر مى ماند.
همان گونه که در داستان جنگ صفین، على(علیه السلام) و جمعى از دوستان خبیر و آگاه اصرار داشتند که جنگ به مراحل نهایى رسیده و آن را تا پیروزى ادامه دهند و غائله را ختم کنند؛ ولى مخالفت افرادى ناآگاه و جاهل و بى خبر این تصمیم را بر هم زد و مسلمانان با عواقب بسیار دردناک آن روبروظ شدند.
تفسیر دیگر این که اختلاف سبب مى شود که رأى گیرى هیچ گاه به جایى نرسد و تدبیرها عقیم بماند.
 جمع میان این دو تفسیر نیز مانعى ندارد که اختلاف هم مانع از تصمیم و تدبیر باشد و هم موجب برهم زدن تدبیر و تصمیم صحیحى باشد.
روشن است براى انجام هر کار مهمى احتیاج به فکر و اندیشه و تدبیر و تصمیم گیرى صحیح است و این کار تنها در فضایى ممکن است که اختلاف در آن نباشد، بلکه تمام کسانى که در آن تصمیم گیرى شرکت دارند هدفشان رسیدن به نقطه واحد و حتى الامکان دور از هر گونه خطا و اشتباه باشد. اما گاه یک نغمه مخالف که یا بدون مطالعه و یا از غرض و مرضى ناشى گشته مى تواند تمام تصمیم ها و تدبیرها را به هم بریزد.
در حدیثى از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «ما اخْتَلَفَتْ أُمَّةٌ بَعْدَ نَبِیِّها إلاّ ظَهَرَ أهْلُ باطِلِها عَلى أهْلِ حَقِّها» (کنزالعمال ح1898) «هیچ امتى بعد از پیامبر خود اختلاف نکردند مگر این که اهل باطل بر اهل حق در میان آنها پیروز شدند».


حسادت آفت دوستی

 

حسادت آفت دوستی
امیرالمؤمنین على علیه السلام:
«حَسَدُ الصَّدِیقِ مِنْ سُقْمِ الْمَوَدَّةِ» (نهج البلاغه حکمت 218)
« حسادت بر دوست، از آفات دوستى است»



توضیح قطره ای:
امام علیه‌السلام در این گفتار حکیمانه به یکى از نشانه هاى ضعف دوستى و صداقت اشاره دارند.
«سُقم» (به ضم و فتح سین) به معناى بیمارى است. روشن است دوستى وقتى سالم و خالى از غل و غش است که انسان آنچه را براى خود مى خواهد براى دوستش نیز بخواهد و آنچه را براى خویش نمی پسندد براى دوستش نیز نخواهد و در بعضى از روایات آمده که حداقل مودت و دوستى همین است.
«حسد» به معناى انتظار زوال نعمت از دیگرى است و تفاوت آن با رقابت و تنافس این است که حسود، خواهان زوال نعمت از دیگرى است؛ ولى در رقابت، تنافس و غبطه، شخص سعى مى کند خود را به پاى دیگرى برساند بى آنکه بخواهد چیزى از او کاسته شود.
دوست واقعى کسى است که خواهان پیشرفت و ترقى دوست خود باشد، هرچند تلاش کند خودش نیز به پیشرفت و ترقى برسد، بنابراین آن کس که چنین نیست دوست واقعى نیست و یا به بیان امام علیه السلام دوستى او گرفتار بیمارى است.
امام حسن مجتبى علیه السلام درباره اهمیت دوستی مى گوید:
«فَاصْحَبْ مَنْ إِذَا صَحِبْتَهُ زَانَکَ، وَإِذَا خَدَمْتَهُ صَانَکَ، وَإِذَا أَرَدْتَ مِنْهُ مَعُونَةً أَعَانَکَ، وَإِنْ قُلْتَ صَدَّقَ قَوْلَکَ، وَإِنْ صُلْتَ شَدَّ صَوْلَکَ، وَإِنْ مَدَدْتَ یَدَکَ بِفَضْل مَدَّهَا، وَإِنْ بَدَتْ عَنْکَ ثُلْمَةٌ سَدَّهَا، وَإِنْ رَأَى مِنْکَ حَسَنَةً عَدَّهَا، وَإِنْ سَأَلْتَهُ أَعْطَاکَ، وَإِنْ سَکَتَّ عَنْهُ ابْتَدَأَکَ، وَإِنْ نَزَلَتْ إِحْدَى الْمُلِمَّاتِ بِهِ سَاءَک» (بحارالانوار ج44 ص138 ح6)
«با کسى دوستى کن که دوستى با او زینت تو باشد و هنگامى که به او خدمت مى کنى تو را محفوظ دارد و هرگاه که از او کمکى بخواهى یارى ات کند، اگر سخنى بگویى (از روى اعتمادى که به تو دارد) گفتار تو را تصدیق کند و اگر در جایى (به حق) حمله کنى تو را تقویت نماید و اگر دست خود را براى حاجتى به سوى او دراز کنى او دستش را به سوى تو دراز کند و هرگاه نقطه ضعفى از تو ظاهر شود آن را بپوشاند و اگر کار نیکى از تو ببیند آن را بشمارد (و آشکار سازد) و اگر چیزى از او بخواهى به تو بدهد حتى اگر سکوت کنى (ولى نیازمند باشى) بدون مقدمه کمک کند و اگر مشکلى براى او پیش آید تو را ناراحت سازد».



<   <<   6   7   8   9   10   >>   >