مبانی سیاست در اسلام 3

مبانی سیاست در اسلام 3


( قسمت دوم )


3. ولایت و حکومت فقیهان:

امّا این دلیل، ولایت را اثبات نمی‌کند بلکه با مقدمات ذیل می‌توان ولایت فقیه را اثبات نمود:

مقدمه اول: ولایت از شؤون ربوبیت الهی و مختص ذات خداوند است و اصل، عدم ولایت انسانها بر اموال، اعراض و نفوس یکدیگر است.

مقدمه دوم: مشروعیت هر ولایتی تنها با اذن و نصب امکان پذیر است.

مقدمه سوم: در مورد معصومین چنین اذنی داده شده است.

مقده چهارم: در زمان غیبت، یا خداوند از اجرای احکام اجتماعی اسلام صرف نظر کرده و یا اجازه اجرای آن را به کسی که اصلح از دیگران است داده است.

مقدمه پنجم: فرض اول عقلاً ممنوع است، بنابراین اذن ولایت به فرد اصلح داده شده است.

مقدمه ششم: فقیه جامع شرایط همان فرد اصلحی است که اسلام را بهتر از دیگران می‌شناسد، ضمانت اخلاقی بیشتری برای اجرای آن دارد و نیز در مقام تامین مصالح جامعه و تدبیر امور مردم کارآمد است.

نتیجه: مشروعیت در عصر غیبت، اختصاص به فقهای جامع الشرایط دارد و اصل عدم ولایت پس از معصومین(علیهم‌السلام) تنها در مورد ایشان تخصیص خورده است.

با این مقدمات، معتقدیم که ولایت فقیه می‌تواند در عصر غیبت به تشکیل دولت اسلامی همّت گمارد و احکام اجرایی اسلام را به منصه ظهور برساند، و احکام حکومتی اسلام را از لابه‌لای کتب علمی قرنهای گذشته بیرون کشیده و کاربردی نماید. همان‌طور که تشکیل دولت اسلامی در مدینة النبی به دست با کفایت پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقطه آغازی بود که هدف سامان بخشیدن به امور جامعه اسلامی و برقراری قسط و عدل و ترویج معنویت و پاسداری از حریم انسانیت انجام پذیرفت. و پس از آن حضرت بنا بر سفارش ایشان، به امامانِ منصوب، سپرده شده. پس از امامان معصوم‌(علیهم‌السلام) نیزاین وظیفه خطیر به فقهای جامع‌ الشرایط واگذار شده تا احکام اجرایی و کاربردی اسلام تعطیل نشود. فقهای شیعه در طول قرون بعد از ظهور اسلام تا به حال، این مباحث را در لابه‌لای مباحث فقهی خود به صورت استطرادی نه استقلالی منعکس کرده‌اند و نظریه دولت اسلامی در افکار و اندیشه‌های سیاسی آنان، همواره وجود داشته است.

با توجه به مباحث فوق نکات ذیل قابل توجه است:

1. دغدغه طرح مباحث مربوط به فقه دولت و حکومت همواره وجود داشته و پیشینه آن نه تنها به دوره پس از غیبت که به عصر حضور امامان بازمی‌گردد.

2. آرای فقیهان در زمینه حکومت، گاه به صورت «نظر» و گاه به صورت «نظریه» مطرح شده است. اندیشه سیاسی در میان فقیهان در تمامی ادوار فقه وجود داشته و در دوره بالندگی آن، نظرها به نظریه‌ها تبدیل شدند.

3. نظریه‌های دولت همانند خود دولت، مسیر تطور و تحول را پیش رو داشته است. این تطور در دیدگاه فقهای شیعه از زاویه میزان بسط ید آنان در طرح مباحث نقش زمان و مکان و نیز درگیر شدن با مسایل عینی سیاسی و اجتماعی قابل بررسی است.

4. نظریه‌هایی که تاکنون در زمینه «ولایت فقیه» اراده شده، به طور کلی در سه نظریه«حسبه»، «انتخاب» و «انتصاب» خلاصه می شوند که یا بر مبنای مشروعیت الهی دولت و قدرت سیاسی (حسبه و انتصاب) و یا بر مبنای مشروعیت الهی - مردمی (انتخاب) شکل گرفته‌اند.